روزهای من و تو
پیش بینی اش را کرده بودی،چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم.
سعی میکردی من خیس نشوم و شانه ی سمت چپ تو کاملا خیس بود...
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند و حوصله نداری سرما بخوری.
چتر را کامل بالای سرت گرفتی و شانه ی راست من کاملا خیس شد...
و....و چند روز پیش چطور؟
به خاطر داری؟که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای این که
پین های چتر،توی چش و چالمان نرود،دو قدم از هم دور تر راه برویم...
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم....تنها برو......
نظرات شما عزیزان: